تا مطالب جدید تر و زیباتر و تا بعد که معلوم نیست کی هست خدانگه دار....
ممنونم بازم به وبم بیاین.....
دم از بازی حکـــــــم میزنی ... !
دم از حکــم دل میزنی
پس به زبان " قمــــــــــار " برایت میگویم !
... قمـــار زندگی را به کسی باختم که " تک " " دل " را با " خشـــت " برید
جریمه اش " یک عمر"" حســــرت" شد!
... باخت ِ زیبایی بود!
یاد گرفتم به "دل" ، "دل" نبندم!
یاد گرفتم از روی "دل" حکم نکنم!
"دل" را باید " بُــر" زد
خداحافظ منتظر نظراتتون هستم...
zahra is your friend❧❧❧❧❧❧
ایـטּ روزها غرق سـڪوتم...
سـڪوتے برگرفتـﮧ از تنهایے...
سـڪوتے ڪـﮧ בر پشت فریاבهاے بے صـבایم است
בلگیرم از פֿـوבم ، از سـڪوتے ڪـﮧ نمیشڪنـב...
از لبانے ڪـﮧ نمے פֿـنـבنـב ، و از چشمانے ڪـﮧ بے روح شـבه انـב...
ایـטּ روزها آسماלּ פֿـاڪسترے است...
باید مغرور بود،
دور از دسترس
باید مبهم بود و سرسنگیـن!
خاکـﮯ کـه باشـﮯ آسفالتت مـیکنند
و از رویت رد مـیشوند..
باد خواهد برد عشقی را که من دارم به تو
بعد از این یک عمر بی مهری بدهکارم به تو
تو همیشه در پی آزار من بودی ولی
من دلم راضی نشد یک لحظه آزارم به تو
راست می گویم ولی حرف مرا باور مکن
این که ممکن نیست دل را باز بسپارم به تو
خوب می دانم برای من کسی مثل تو نیست
خوب می دانم که روزی باز ناچارم به تو
می روم شاید دلت روزی گرفتارم شود
می روم .... اما گرفتارم ... گرفتارم به تو
پابند کفشهای سیاه سفر نشو
یا دست کم بخاط من دیرتر برو
دارم نگاه می کنم و حرص می خورم
امشب قشنگ تر شده ای - بیشتر نشو
کاری نکن که بشکنی امـ...ا شکسته ای
حالا شکستنی ترم از شاخه های مو
موضوع را عوض بکنیم از خودت بگو -
به به مبارک است :دل خوش - لباس نو
دارند سور وسات عروسی می آورند
از کوچه های سرد به آغوش گرم تو
×××
هی پا به پا نکن که بگویم سفر به خیر
مجبور که نیستی بمانی ...
ولی نرو
ینطور نمیشود
باید یک غریق نجات همیشه همراهم باشد
غرق در فکرت شدن اصلا دست خودم نیست …
****************
گاهی تو …
گاهی یاد تو …
گاهی هم غم تو …
آخر این “تو” کار مرا تمام می کند !
آنجا که تویی، غم نبود، رنج و بلا هم
مستی نبود، دل نبود، شور و نوا هم
اینجا که منم، حسرت از اندازه فزونست
خود دانی و، من دانم و، این خلق خدا هم
آنجا که تویی، یک دل دیوانه نبینی
تا گرید و گریاند از آن گریه، تو را هم
اینجا که منم، عشق به سرحد کمالست
صبر است و سلوکست و سکوتست و رضا هم
آنجا که تویی باغی اگر هست ندارد
مرغی چو من، آشفته و افسانهسرا هم
اینجا که منم جای تو خالیست به هر جمع
غم سوخت دل جملۀ یاران و مرا هم
آنجا که تویی جمله سر شور و نشاطند
شهزاده و شه، باده به دستند و گدا هم
اینجا که منم بس که دورویی و دورنگیست
گریند به بدبختی خود، اهل ریا هم
.............................................................................................
....................................
زنده باد استقلال!!!
آقای مجری: شما دوربین میدونی چیه؟ |
|
|
|
|
+ خب پسر گلم اسم شما چیه؟ |
||||
|
||||
|
-آقای مجری! این چه وضعشه آخه بابا؟ -باز چی شده فامیل جان؟! -دیگه می خواستی چی بشه آقای مجری؟ اومدن برداشتن از طرف ما یه سری حرفا تو این سایتا زدن همش هم دروغ! خب آآآی مجری الان "دوره" این خزعبلات رو بخونه با خودش چی فکر می کنه درباره ی من؟! -حالا چی نوشتن مگه؟! -بابا برداشتن نوشتن که من گفتم کوچیک تر از اونی هستم که بخوام کاندیدا بشم. آخه چرا کوچیک باشم؟ کی گفته من کوچیکم؟ من الان چی جوری ام آقای مجری؟ کوچیکم؟! یعنی از یه میوه هم کوچیکترم که کاندیدا نشم آخه؟ ای بابا آقای مجری اصاب نذاشتن برام! -حالا خودتو نارحت نکن فامیل جان. متوجه نیستن. -آخه فقط این نیست که آقای مجری. نوشتن من میخام نصف پست های کابینه رو بدم به جیگر! -جبگر؟ همین جیگر خودمون؟ -بله آقای مجری، به همین دکتر خودمون! [جیگر: پرفسورم! پرفسورم! پرفسورم!] -عجب! بعضی ها چه کارهایی که نمی کنن! خب حالا نارحت نباش. حتما از دستشون در رفته. -در رفته؟!؟ در که نمیره آقای مجری! چه حرفا می زنیدا! -بله؟ - در نمیره! در بسته میشه! -نه! اصطلاحه! میگن در رفته! -در رفته یه چیز دیگه س! در رفته یعنی این که رفته بیرون! از در رفته بیرون! "از"ش رو وقتی نمیگین خنده دار میشه جمله! -به من زبان فارسی رو یاد نده من بالاخره درس خوندم! -من که نمی گم شما درس نخوندی که آقای مجری! ولی یه اصطلاحاتی هست که یه متخصص در میخواد که معنی دقیقشو بفهمه! که با این در اگر در بند در مانند، درمانند! -حالا بگذریم. به نظرت کی اینا رو نوشته؟ -آقای مجری آخه اینم پرسیدن داره؟ معلومه که این مطالب رو اون "درپیت" نوشته دیگه. اون از اولش هم با من دشمنی داشت! من دیگه این جا نمی مونم. میرم دور! نه، میرم دورتر! دیگه با چه آبرویی برم دور؟ -بابا فامیل جان دیگه شلوغش نکن دیگه! خودت داری میگی درپیت نوشته اینا رو! - آقای مجری شما که نمی دونی! اینا از بچگی آرزو داشتن ببنن وقتی آبروی منو میبرن من چی جوری میشم!! اصلا کارشون بردن آبروی مردمه آقای مجری! نمی دونم چی باید بهشون بگم! بخاطر شما بی خیال میشم دیگه! فقط میگم : سیرداغ بابا!
تو چه گفتی سهراب؟
قایقی خواهم ساخت ...
با کدوم عمر دراز؟
نوح اگر کشتی ساخت، عمر خود را گذراند
با تبر روز و شبش، بر درختان افتاد
سالیان طول کشید، عاقبت اما ساخت
پس بگو ای سهراب ... شعر نو خواهم ساخت
بیخیال قایق ....
یا که میگفتی ....
تا شقایق هست زندگی باید کرد؟
این سخن یعنی چه؟
با شقایق باشی.... زندگی خواهی کرد
ورنه این شعرو سخن
یک خیال پوچ است
پس اگر میگفتی ...
تا شقایق هست، حسرتی باید خورد
جمله زیباتر میشد
تو ببخشم سهراب ...
که اگر در شعرت، نکته ای آوردم، انتقادی کردم
بخدا دلگیرم، از تمام دنیا، از خیال و رویا
بخدا دلگیرم، بخدا من سیرم، نوجوانی پیرم
زندگی رویا نیست
زندگی پردرد است
زندگی نامرد است، زندگی نامرد است!
دوباره نم نم بارون، صدای شرشر ناودون
دل بازم بیقراره
دوباره رنگ چشاتو، خیال عاشقی باتو
این دل آروم نداره نداره نداره
شبامو و خواب نوازش، دوباره هق هق و بالش
گریه یعنی ستایش…
ستایش تو و چشمات، دلم هنوز تو رو میخواد
دل باز پر زده واسه عطر نفس هات
اتاقم عطر تو داره، دلم گرفته دوباره
کار من انتظاره
یه عکس و درد دلامو، میریزه اشک چشامو
غم تمومی نداره نداره نداره
صدای باد و کوچه، داره تو خونه میپیچه
قلبم اروم نمیشه
بغل گرفتمت انگار، دوباره خواب و تکرار
باز نبودی من تکیه دادم به دیوار
یعنی دیوونگی هام، شبیه حس خوب تو دل ما
نگاه کن تو چشای بی قرارم
چقدر این لحظه ها رو دوست دارم
تصور میکنم پیشم نشستی
چقدر خوبه چقدر خووبه که هستی
ستایش یعنی این حسی که دارم
نمیتونم تو رو تنها بزارم....
زندگی را تو بساز ،
نه بدان ساز که سازند و پذیری بی حرف ،
زندگی یعنی جنگ ،
تو بجنگ ،
زندگی یعنی عشق ،
تو بدان عشق بورز .
عشق غیر از تاولی پر درد نیست ،
هرکس این تاول ندارد مرد نیست ،
آمدم تا عشق را معنا کنم ،
بلکه جای خویش را پیدا کنم ،
آمدم دیدم که جای لاف نیست ،
عشق غیر از عین و شین و قاف نیست .
می گویند:
خوش به حالت!
از وقتی که رفته حتی خم به ابرو نیاوردی … !
نمی دانند بعضی دردها
کمر خم می کنند، نه ابـرو...!
من و تو از تبار بی کسانیم
در این غوغا چه کس را کس بدانیم
کسی نشنیده فریاد کمک را
کمک کن تا برای هم بمانیم
بــــازار سنـگ فروش ها کـجـــاسـت؟
به دنبال ســـنــگی کـمـیـابـم!
آیــا ســـنـگ صــبـور هــم مــی فــروشنـد؟
به خودش زحمت نمیدهد یك نفر را كشف كند ،
زیبایی هایش را بیرون بکشد ،
تلخی هایش را صبر كند ...
آدمهای امروز،
دوستی های كنسروی می خواهند !
یك كنسرو كه درش را بـاز كنند ؛
بعد ...یک نفر،
شیرین و مهربان،
از تویش بپرد بیرون !
و هی لبخند بزند
و بگوید :" حق بـا توست " ...
باید بازیگر شوم ،
آرامش را بازی کنم
باز باید خنده را به زور بر لبهایم بنشانم
باز باید مواظب اشک هایم باشم
باز همان تظاهر همیشگی ” خوبم … ”
دوتا آهنگ پیشواز خیلی قشنگ زیبا بهتون معرفی میکنم از دست ندید:
1:
2211016
2:
2211017
برای ایرانسلی ها
نظراتتون رو در موردشون بهم بدید...
..................................
ϰ-†нêmê§ |